نرخ بازگشت سرمایه بازاریابی Return on Marketing Investment به زبان ساده یعنی :
زمانی که ما 1000 تومان روی بازاریابی سرمایه گذاری مینماییم ، توقع داریم چه مقدار درآمد حاصل نماییم ؟
وقتی کسی از شما سؤال می کند ، آیا فعالیتهای بازاریابی روی کار شما جواب داده ؟
با خودتان فکر میکنید ، آیا واقعا جواب داده یا نه؟
شاید فکر میکنید که منظور آنها این سوال این است که :
وقتی این سؤال را می پرسند ، نا خواسته و به بدون انکه بدانند می خواهند بداننن که آیا عملیات بازاریابی شما توانسته است که به صورت موثری موجب سودآوری کسب و کار شما شود یا خیر ؟
این واقعاً همان کاری است که بودجه بازاریابی را برایش تخصیص داده اید.
هرکسی که مسئول هزینه کردن بودجه بازاریابی برای ایجاد درآمد است (به عنوان مثال مدیر بازاریابی / مشاور بازاریابی ) باید ابزاری برای فهم این مطلب که آیا بودجه صرف شده منجر به تولید سود شده است یا خیر ، در اختیار داشته باشد. به همین دلیل نرخ بازاده سرمایه گذاری (ROI) یک شاخص اندازه گیری بسیار مهم برای هر فعالیت تجاری است.
در اینجا برای اولین بار در بین تمام سایتهای فارسی زبان در حوزه مشاوره و سایتهای آموزش مدیریت به اینکه خواهیم پرداخت که چگونه میتوان نرخ بازگشت سرمایه بازاریابی را تعیین نمود.
در ابتدا باید به بررسی اینکه بپردازیم :
در حالت معمول ، برای محاسبه نرخ بازگشت سرمایه ROI به دو شاخص مهم نیاز است :
فروش عصبی و بازاریابی عصبی هردو انقلابی در بخش فروش ایجاد نموده اند.
تصویر کسانی که این دو واژه را شنیده اند این است که این دو یکی هستند ، اما اینطور نیست.
هرچند که هردو از منابع و دانش پایه علم عصب استفاده میکنند ، اما تاکتیکها و استراتژیهای آنان متفاوت است.
ما در جهانی در حال تغییر زندگی می کنیم که ضربان قلب اقتصاد کاملا بی نظم میزند.
رفتارهای غیر قابل پیش بینی خریداران نیز منعکس کننده این عدم قطعیت است.
استراتژی های فروش دیگر به نتایجی که ما قبلا به رسیدن به آنها عادت داشتیم ، نمی رسند.
وقت یک بازی جدید است. خوشبختانه این بازی جدید از طریق علم پیشرفته تحت یک ترند جهانی به نام مغز خرید Brain Buying ” در دسترس قرار گرفته است.
به کار بردن اطلاعات بدست آمده از علوم عصب شناسی برای شناخت نحوه کارکرد مغز خریدار.
فروش عصبی به دنبال استفاده از تکنیکهایی برای بکارگیری دانش در استراتژیهای فروش توسط فروشنده می باشد.
گاهی اوقات به راحتی فراموش میکنیم در این عصر سریع دیجیتال در نهایت تمام فروشها در به تعامل با افراد منجر می شود می شود.
هزینههای تبلیغاتی در ایالاتمتحده در حال افزایش است. در سال 2014 مشاغل آمریکایی بیش از 0.12 میلیارد دلار هزینه تبلیغات نمودهاند. در سطح جهانی در سال 2015 بیش از 540 میلیارد دلار برای تبلیغات هزینه شده است ، این رقم در مقایسه با سال 2014 در حدود 4.6٪ افزایش یافته است که عموم مردم در معرض تعداد فزایندهای از تبلیغ قرار داشتهاند. در سال 1985 ، هر آمریکایی شهری حدود 2000 تبلیغات در روز را مشاهده میکرد که در سال 2016 تعداد این تعداد 5000 تبلیغات در روز رسیده است. با این وجود ، از میان 350 آگهی تماشا شده در روز ، فقط 153 تبلیغات بیش از چند ثانیه مورد توجه قرار میگیرند. اندازهگیری اثربخشی تبلیغات همیشه بزرگترین چالش متخصصان بازاریابی و تبلیغات بوده است.
یکی از آنها بر اساس اندازهگیری شاخصهای بازاریابی مانند آگاهی ، ترجیح ، رضایت مشتری ، وفاداری و دیگری تمرکز روی اندازهگیری شاخصهای بازاریابی ملموس مانند فروش ، سهم بازار ، سود ، بازده سرمایهگذاری ، جریان نقدی ، ارزش شرکت است.
کنترل کارکنان بخشی از 4 وظیفه اصلی یک مدیر است ( برنامهریزی، سازماندهی، هدایت و رهبری و کنترل ) است. کنترل کارکنان به عنوان یک وظیفه به مدیریت منابع انسانی سازمان تفویض میگردد و معنای آن قرارداد نیروی انسانی در یک چهارچوب اخلاقی و رفتاری بر اساس الگوی فرهنگی مدنظر سازمان و نظارت بر دستیابی به سطح مشخصی از کنترل است.
زمانی که کارکنان به مدیر خود احترام نمیگذارد ، آیا میتوان کنترل کارکنان را مجددا به دست گرفت ؟
یکی از کارفرمایان ما تعریف میکرد :
در شرکتی ، مدیر مستقیم من در تصمیمهایی که باید توسط ما برای کارکنان زیرمجموعه خود میگرفتم ، مستقیما دخالت میکرد، مثل : گرفتن مرخصی، برخی وظایف محوله یا گزارش کارکنان من به او بدون اینکه به من گزارش دهند. زمانی که مشکل خاصی را با وی مطرح میکردم ، مثل برخورد با اظهارنظرهای بیمورد یکی از کارکنانم ( آن کارمند حتی میخواست که با من درگیری فیزیکی پیدا کند) ، زمانی که به مدیر گرفتم ، او حرف مرا به تمسخر گرفت ). من فکر میکردم که قدرت کافی برای برخورد با کارکنانم را دارم ، اما مدیرم هرگز آن را جدی نگرفت. او فقط میگفت ، نادیده بگیر. حتی مدیر منابع انسانی نیز کمکی نکرد. در اینجا قصد داریم که در خصوص قدرت برای کنترل کارکنان صحبت نماییم. چرا از مدیران سطح بالاتر برای کنترل کارکنان خود کمک میخواهید ؟
شما مدیر آنان هستید و این شما هستید که باید آنها را مدیریت نمایید. اگر با کارکنان خود درگیری لفظی پیدا میکنید ، اگر برای شما تره هم خورد نمیکنند ، شما کنترل کارکنان خود را از دست دادهاید. برای به کنترل مجدد کارکنان خود باید به سه چیز توجه نمود: کارکنان خود ، مدیر خود و خودتان
ارزیابی عملکرد فروش ، تنها و تنها با تعیین ” شاخص کلیدی ارزیابی عملکرد فروش ” صورت میپذیرد که یکی از مهمترین وظایف مدیریت عالی سازمان است. حال آنکه تعیین شاخصهای کلیدی ارزیابی عملکرد فروشنده از وظایف مدیریت فروش است .
یک شاخص ارزیابی عملکرد فروش ، یک معیار یا خط کش برای ارزیابی عملکرد تیم فروش و مدیریت آن است که مدیرعامل سازمان باید برای تعیین اثربخشی فروش و فعالیتهای صورت پذیرفته پیرامون آن است. معیارهای ارزیابی عملکرد روشی برای بهینهسازی عملکرد فروش ، قیف فروش و طول چرخه فروش است.
رشد فروش مثبت در طی یک دوره زمانی خاص نشان میدهد که شما اهداف فروش خود برای دستیابی به یک رشد پایدار در کسب و کارتان پیگیری مینمایید.
بازاریابی ویدیویی یکی از انواع بازاریابی است که با دیجیتال مارکتینگ ( بازاریابی آنلاین ) نقطه مشترکی دارد و به عنوان ابزار وب برندینگ نیز است. اگر یک عکس بتواند هزاران برند ، یک ویدیو چقدر حرف دارد؟
این همان پایه و اساس بازاریابی ویدیویی Video Marketing است. بیان پیام برند از طریق ویدیو انجام خواهد شد. ویدیو مارکتینگ یک استراتژی بازاریابی روبهجلو است که ویدیوی جذاب را در کمپینهای بازاریابی خود ادغام میکند. بازاریابی ویدئویی میتواند برای همه چیز از جمله ایجاد ارتباط با مشتری، ارتقاء نام تجاری، معرفی خدمات یا محصولات مورد استفاده قرار گیرد. علاوه بر این، بازاریابی ویدئویی میتواند به عنوان وسیلهای برای ارائه توضیحات آموزشی، تشویق مشتریان، پخش زنده و ارائه محتوای سرگرم کننده ویروسی ( بازاریابی ویروسی ) باشد.
اگر به ویدیو مارکتینگ به صورت سطحی نگاه کنیم ، خوب خیلی ساده است ، یک ویدیو ساخته شده و شرکت شما را معرفی میکند و باعث افزایش فروش ، افزایش آگاهی از محصولات و خدمات و با نزدیکی با مشتریان میشود ، اما در عمل یک کم پیچیدهتر از این است.مثل سایر اقدامات بازاریابی ، بازاریابی ویدیویی باید بر پایه داده و اطلاعات باشد ، پس با بتوانید میزان بالایی از معیارها و نشانههای را در فضای وب رصد و ارزیابی نمایید .
عوامل کلیدی موفقیت KSF : Key Success Factors ، مهمترین عنصر برای دستیابی سازمان به موفقیت است. اگر بتوانید عوامل موفقیت کلیدی را دقیق بشناسید و برای تحقق آن روبهجلو حرکت نمایید، احتمال اینکه سازمان شما به موفقیت دست یابد، افزایش مییابد. ما در این مقاله عوامل کلیدی موفقیت را از جنبههای متفاوتی مورد ارزیابی قرار خواهیم دارد. در مرحله اول اجازه دهید که طیف گسترده عوامل موفقیت کلیدی که کلید فعالیتهای سازمان و تحقق استراتژی سازمان است را بررسی نماییم.
یکی از مهمترین اجزا و عناصر فرایند دستیابی به موفقیت عوامل کلیدی موفقیت KSF ” است. عوامل کلیدی موفقیت ، همان چیزهای حساس و پراهمیتی است که موجب میشود که موفقیت یک سازمان میشود. از واژه ” عوامل کلیدی موفقیت ” یک واژه تخصصی حوزه مدیریت است و به خصوص مدیریت استراتژیک است.
امروزه با توجه تعدد عوامل اثرگذار بر در مسیر دستیابی به موفقیت یک سازمان ، تعداد فرصتهای پیش روی مدیران بسیار محدود است ، مدیر موفق خواهد بود که بتواند توان عناصر منجر به موفقیت خود را به درستی شناخته و از آنها به درستی استفاده نماید و در مرحله بعد بتواند عوامل کلیدی موفقیت سازمان خود را تقویت نماید.
تفاوت KSF با KPI چیست ؟
با توجه به اینکه KSF یک مفهوم استراتژیک ( کلان و کلنگر ) است و کل سازمان را مدنظر دارد ، در بسیاری از کشورها مانند آمریکا و ژاپن برای اینکه بتوانند این عوامل موفقیت کلیدی را به عناصر سازنده آن تجزیه و جزئیات درون آن را نیز مشاهده نمایند تا بدانند دقیقا چه جزئیاتی میتوانند روی موفقیت سازمان اثر گذارد ، از شاخصهای کلیدی عملکرد KPI : Key Performance Indicators استفاده مینمایند.
تفاوت KSF با CSF چیست ؟
واژه CSF : Critical Success Factor عوامل موفقیت حیاتی با KSF یکسان است.
تفاوت KSF با KFS چیست ؟
این دو نیز یکسان هستند و تفاوتی بین آنها نیست.
- KFS: Key Factor for Success عوامل کلیدی برای دستیابی به موفقیت
- KSF: Key Success Factor عوامل کلیدی موفقیت
KGI چیست ؟
KGI شاخص کلیدی هدف Key Goal Indicator” همان KRI شاخص نتیجهای کلیدی Key Result Indicator است . این شاخص به دنبال تعیین درصد نزدیک شدن به هدف است.
ساخت نام برند زیبا جذب و متفاوت نیاز به دانش و مهارتی دارد که مبتنی بر استراتژی مدیریت برند است. در این مقاله قصد داریم تا به موارد زیر پاسخ دهیم :
نام برند یا نام تجاری عبارت است که تمام آنچه یک شرکت میتواند داشته باشد. برند ، دارایی یک شرکت است. اما باید بدانید که نام برند از نام شرکت متفاوت است. مثلا شرکت ارتباطات تأمین شمس نوین” مالک برند ” رایتل” است.
نام برند میتواند زمینه مناسبی برای توسعه کسبوکار و ایجاد برند زیرمجموعه Sub-Brand باشد . زمانی که نام انتخاب و در بازار منتشر شد ، عملا تغییر آن یک خرابکاری بزرگ محسوب میشود که هزینه بسیار در پی خواهد داشت ، پس نام برند باید از ابتدا به درستی انتخاب شده باشد. برای ساخت برند زیبا ، جذاب و متفاوت برای محصولات و خدمات خود میتوانید از مشاوره حرفهای برند ما استفاده نمایید و یا از مطالب متفاوت سایت ما بهره ببرید تا در مسیر ساخت نام برند گامهای منطقی و صحیح بردارید. با ترکیب مناسب استعدادها، خلاقیت و صبر، ممکن است بتوانید نامهایی که شما دنبال آن هستید را پیدا نمایید.
با این حال، آنچه ممکن است این کار در ابتدا آسان به نظر آید اما به سرعت به عملی فوقالعاده چالشبرانگیز تبدیل میشود. محدودیتهایی بسیار وجود دارد مانند پیدا کردن نام برند منحصربهفرد با دامنه com قابل ثبت ، انتخابهای شما را محدود میکند و شما را مجبور میکند دامنه تخیلات خود را گسترش دهید – احتمالا فراتر از زمان و تواناییهای خلاقانه خویش.
شما به دلایل متفاوتی ممکن است که فرایند ساخت برند را شروع نمایید ، اما همه اینها آنان ریشه در دو عنوان اساسی دارد :
دلیل شروع فرایند ساخت نام برند ، مهم نیست – مهم این است که شما یک نام جدید نیاز دارید و انتخاب این نام هم سخت است.
شاید این بزرگترین افسانه پیرامون نامگذاری است. غالب مردم بیان میکنند که با شنیدن یک باره یک نام در خصوص آن میتوانند تصمیم گیرند ، که این کاملا نادر است. در واقع نامهای خوب ، استراتژیک هستند و نیاز به آزمودن و اثبات دارند. بنابراین هنگامیکه شما نام یک شرکت جدید ، خدمت جدید یا محصولی جدید را انتخاب مینمایید – قوانین همچنان یکسان است.
درباره این سایت